عشق و خیال!
هیچ چیز مانند عشق خیال انگیز نیست.
رابطه میان این دو موضوع از دورترین ازمنه تاریخ شناخته شده است.
گرفتاران این «کمند» دائماً در یک عالم رؤیایى به سر مى برند که همه چیز آن با این جهان فرق دارد.
مقیاس هاى آن غیر از مقیاس هاى این جهان و نمودها و پدیده هاى آن طورى است که به گفته خودشان «دیدنى» است نه «گفتنى» و به هر حال، الفاظ و کلماتى که براى این زندگى معمولى ساخته شده قادر بر توصیف زندگى عاشقان نیست!
این همه خیال پردازى «شاعران غزل سرا» و ریزه کارى هاى جالب اشعار آن غالباً مدیون همین تخیلات عشق هاى حقیقى یا مجازى آنهاست.
به این دلیل عاشقان دل خسته هنگامى که در این عالم رؤیایى فرو مى روند پیش خود فکر مى کنند اگر روزى به وصال محبوب برسند چه خواهد شد؟ و چه حوادثى روى خواهد داد!؟
لابد زمین ها و آسمان ها و کهکشان ها رنگ دیگرى به خود خواهند گرفت!
یک جهان سرور و شادى، یک عالم شور و نشاط و یک دنیا لذت غیر قابل توصیف ناگهان آشکار مى شود.
امّا غالباً هنگامى که به وصال مى رسند و کمتر از آن رؤیاهاى شیرین اثرى مى بینند، همه چیز در حدّ عادى یا کمى بالاتر از حدّ واقعى است، به واقعیّت هایى دست مى یابند که اگر چه در حدّ خود قابل ملاحظه اند، امّا در برابر آن همه رؤیاها صفر هستند، راستى صفر!
در این موقع وحشتى سر تا پاى آنها را فرا مى گیرد.
سردى غم انگیزى - به جاى آتش سوزان عشق پیشین - قلب آنها را فشار مى دهد. خود را در این معامله فردى ورشکست شده مى بینند. گاهى فکر مى کنند اغفال شده اند.
و یا فکر مى کنند ارواح مرموزى مستقیماً - یا به کمک اغیار و رقیبان و حسودان - به دشمنى با آنها برخاسته اند.
چیزى که تصورش آن همه دل انگیز بود پس چرا وجود حقیقیش این چنین کم روح و کم رنگ و سرد است؟!
درست حال کسى را پیدا مى کند که روزى تابلوهاى نقاشى دورنماى فوق العاده دل انگیز و زیبایى را ببیند و سعى کند با هزار زحمت خود را به آن نزدیک کند، امّا همین که به آن نزدیک شد جز یک مشت خطوط ساده و رنگ هاى معمولى چیزى نمى بیند.
این جاست که عکس العمل هاى شدیدى از خود نشان مى دهند که درجه شدت آن متناسب با فاصله آن رؤیا با این واقعیت است: فرار از این زندگى، جدایى و یا انتحار؟... و یا عکس العمل هاى حاد دیگر.
عشق و توقع
عاشقان دل سوخته معمولا گذشت هاى بى حسابى در راه محبوب خود مى کنند و یا اگر گذشتى آن چنان نکرده باشند، لااقلّ آمادگى هر گونه گذشت را داشته اند.
به همین دلیل هنگامى که آتش عشق فرو نشست جاى خود را به انتظارات و توقع هاى عجیب و غریبى خواهد داد، و چون این انتظارات هرگز برآورده نمى شود شروع به ناراحتى مى کنند و شکوه و شکایت را سر مى دهند و همان است که زندگى آینده آنان را حتى اگر به یکدیگر هم برسند مبدل به جهنم سوزانى خواهد کرد.
عشق و انتقام
یکى دیگر از خطرات بزرگ عشق، بیدار شدن حس انتقام شدید و خطرناک به هنگام یأس از وصال و نرسیدن به مقصود است.
تاریخ معاصر و گذشته پر است از صحنه هاى خونین قتل هاى فجیعى که به دست عاشقان بى قرار اتفاق افتاده، و مقتول هم کسى جز محبوب دیروز نبوده است.
از نظر روانى نکته آن روشن است:
این عشق سرکش با آن قدرت عظیم خود تا زمانى که امید ضعیفى براى رسیدن به مقصود وجود دارد او را به پرستش محبوب وا مى دارد، امّا همین که یأس کامل سر تا پاى او را فرا گرفت، چون این نیروى عظیم ممکن نیست یک مرتبه خاموش شود فوراً تغییر شکل داده به یک نیروى ضربتى شدید (درست مانند توپى که به شدت به مانعى برخورد کند و به عقب برگردد) تبدیل مى شود، و همان طورى که در صورت امید وصال، همه چیز را در راه رسیدن به محبوب کوچک و قابل تحمّل مى دید، در هنگام یأس نیز از هیچ چیز در راه انتقام از او پروا ندارد، و غالباً تا عکس العمل نشان ندهد آرام نمى گیرد، و اگر چنین قدرتى در خود احساس نکند ممکن است واکنش را با انتحار و خودکشى نشان دهد و این نیز
نمونه هاى فراوانى دارد، و به این ترتیب یا از محبوب، و یا از خودش انتقام مى گیرد.
اینها گوشه اى از خطرات عشق هاى آتشین و هوس آلود و بى سرانجام است. ( برگرفته از کتاب: مشکلات جنسی جوانان - مکارم شیرازی )